[ Jungkook part 10]
جیمین : آههه
جیمین برگشت و چاقو رو از دست
جونگ کوک کشید و هی به جونگ کوک میزد
ا/ت : جونگ کوک شی (داد)
ی چوب بر داشتم و به سر جیمین زدم
جیمین بی هوش شد .
جونگ کوک : ا/ت م.....ن دوست دارم ، بهت علاقه دارم . ا/ت : منم (گریه)
ی دستمال پارچه از توی کیفم برداشتم و روی زخم های جونگ کوک گذاشتم .
ا/ت : باید بلند بشی .
بلندش کردم و سوار ماشینش شدیم .
جونگ کوک : میتونی رانندگی کنی ؟
ا/ت : با اینکه 17 سالمه آره میتونم:)
جونگ کوک : کی بهت یاد داده ا/ت : پدرم وقتی 8 سالم بود بهم می گفت مثلا چجوری روشن کنیم و .... جونگ کوک : الان پدرت.... ا/ت : مُرده ، مامانم هم همینطور . پدرم ی قاتل فراری بود که روزی متوجه شدیم مُرده و مادرم هم بعد از پدرم مُرد به خاطر
سرطان خون .
از اون موقع تنها شدم . حالا ولش کن بیا بریم خونه ی من "
جونگ کوک : ولی دیگه تنها نیستی بیبی . تا من پیشتم نمیزارم کسی بهت آسیب بزنه .
بغض کرده بودم، بغلش کردم .
ا/ت : دوست دارم جونگ کوکا ( با گریه )
جونگ کوک : من بیشتر از تو
ماشین رو روشن کردم و به طرف خونم حرکت کردیم .
جیمین برگشت و چاقو رو از دست
جونگ کوک کشید و هی به جونگ کوک میزد
ا/ت : جونگ کوک شی (داد)
ی چوب بر داشتم و به سر جیمین زدم
جیمین بی هوش شد .
جونگ کوک : ا/ت م.....ن دوست دارم ، بهت علاقه دارم . ا/ت : منم (گریه)
ی دستمال پارچه از توی کیفم برداشتم و روی زخم های جونگ کوک گذاشتم .
ا/ت : باید بلند بشی .
بلندش کردم و سوار ماشینش شدیم .
جونگ کوک : میتونی رانندگی کنی ؟
ا/ت : با اینکه 17 سالمه آره میتونم:)
جونگ کوک : کی بهت یاد داده ا/ت : پدرم وقتی 8 سالم بود بهم می گفت مثلا چجوری روشن کنیم و .... جونگ کوک : الان پدرت.... ا/ت : مُرده ، مامانم هم همینطور . پدرم ی قاتل فراری بود که روزی متوجه شدیم مُرده و مادرم هم بعد از پدرم مُرد به خاطر
سرطان خون .
از اون موقع تنها شدم . حالا ولش کن بیا بریم خونه ی من "
جونگ کوک : ولی دیگه تنها نیستی بیبی . تا من پیشتم نمیزارم کسی بهت آسیب بزنه .
بغض کرده بودم، بغلش کردم .
ا/ت : دوست دارم جونگ کوکا ( با گریه )
جونگ کوک : من بیشتر از تو
ماشین رو روشن کردم و به طرف خونم حرکت کردیم .
۷۶.۳k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.